آسمان بیکران کتاب

معرفی کتاب دبیرستان شهید اژه ای ۲

آسمان بیکران کتاب

معرفی کتاب دبیرستان شهید اژه ای ۲

تن تن و سندباد

چهارشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۷، ۰۶:۰۱ ب.ظ


نام کتاب : تن تن و سندباد

نویسنده : محمد میرکیانی

انتشارات قدیانی


درباره کتاب 

کتاب «تن‌تن و سندباد» اثری خیالی و استعاری از تقابل دو شخصیت تن‌تن و سندباد به نمایندگی از دو فرهنگ غرب و شرق است. این کتاب سال‌ها پس از پایان مجموعه داستان‌های تن‌تن، توسط «محمد میرکیانی» خلق و نگارش شده است. کتاب داستان تقابل افسانه‌های کهن مشرق زمین و داستان‌های خیالی غرب با زبانی استعاری و در قالب واقع‌گرایانه است. شخصیت‌هایی نظیر سندباد، علی‌بابا و ... که روزگاری سکه‌ی رایج بازار نقال‌ها بودند و در دل داستان‌های خود نکته‌های پندآموز داشتند، در این کتاب به مصاف قهرمان‌های پوشالی و بزرگنمایی شده‌ی غرب می‌روند. هر کدام از این دو گروه به‌عنوان نماینده‌های فرهنگ خود در کتاب معرف می‌شوند. در مقابلِ قدرت‌های بی‌منطق و بزرگنمایی شده‌ی قهرمان‌های غرب، افسانه‌های شرق راه‌هایی منطقی و عاقلانه در پیش می‌گیرند و در برابر تهاجم و خوی خشونت‌طلبی آن‌ها، با صبر و اتحاد سرزمین‌شان را نجات می‌دهند. در حقیقت میرکیانی تلاش کرده است حقیقتی تاریخی را در قالب یک داستان خیالی برای نوجوانان بازگو کند. داستان تهاجم تکراری غرب بر سرزمین‌های شرقی و استعماری که بر کشورهای آسیایی و آفریقایی گذشته است، این‌بار در شکلی جدید و با هدف سیطره بر فرهنگ و اندیشه در تن‌تن و سندباد روایت می‌شود.

در این اثر نویسنده با نگاهی دقیق و انتخابی درست، گروه سنی نوجوان را به عنوان مخاطب برگزیده است و آن‌ها را پای نقل این داستان نشانده است. نوجوانانی که در آستانه‌ی ورود به جوانی و ورود جدی به عرصه‌ی اجتماع قرار دارند و بیش از هر زمان دیگری در معرض سؤال «من کیستم؟» و بحران انتخاب هویت، به‌عنوان آینده‌ی بالقوه‌ی خود قرار دارند.

مجله مهر-احسان سالمی: «تن‌تن و سندباد» نوشته محمد میرکیانی از معدود آثار قابل دفاع در حوزه کودکان و نوجوانان است که بیش از بیست‌وپنج سال پیش به رشته تحریر درآمد. نگارش این کتاب در آغاز دهه هفتاد واکنشی به تهاجم فرهنگی غربی‌ها بود که در آن سال‌ها روبه گسترش بود.

داستان این کتاب ازآنجا آغاز می‌شود که گروهی از قهرمان‌های داستان‌های غربی به رهبری تن‌تن- چهره معروف قصه‌های غربی که داستان‌های آن از اول برای باشکوه جلوه دادن استعمار اروپاییان به‌ویژه انگلیس منتشر شد- راهی سرزمین‌های مشرق زمین می‌شوند تا بتوانند با آن‌ها بجنگند و شکستشان بدهند. در این‌سوی ماجرا قهرمان‌های مشرق زمین به رهبری سندباد به مقابله با آن‌ها می‌روند و درنهایت سندباد ویارانش موفق می‌شوند که می‌توانند آن‌ها را شکست دهند.           

ایده جالب نویسنده در نگارش داستانی که در آن قهرمانان غربی و شرقی رودرروی هم قرار می‌گیرند، بهانه‌ای برای معرفی برخی از قهرمانان فراموش‌شده شرقی است که در طی این سال‌ها به‌واسطه هجوم گسترده محصولات قهرمان محور غرب به ذهن کودکان و نوجوانان کشورهای دیگر، به دست فراموشی سپرده‌شده‌اند. قهرمانان محبوبی همچون سندباد، علی‌بابا، علاءالدین، غول چراغ جادو، پهلوان‌پنبه، نخودی و... که زمانی سازنده افسانه‌ها و قصه‌های شیرین و جذاب مشرق زمین بودند ولی حالا با حضور گسترده و همیشگی تن‌تن، سوپرمن، تارزان و... دیگر جایی در میان قهرمانان و شخصیت‌های محبوب کودکان و نوجوانان مشرق زمین ندارند.

هرچند که ماجراهای «تن‌تن و سندباد» در طول بیست‌وپنج سال گذشته بیش از یازده بار تجدید چاپ شد و کودکان بسیاری آن را خواندند، ولی به نظر می‌رسد ظرفیت‌های موجود در این کتاب بیش از این‌ها بود و آن‌گونه که باید به آن توجه نشد. شاید به همین خاطر باشد که حالا پس از گذشت سال‌ها و درزمانی که هجمه فرهنگی شخصیت‌ها و ابرقهرمان‌های غربی به اوج خود رسیده است، تقریظ مقام معظم رهبری بر این کتاب منتشرشده است. جایی که رهبر معظم انقلاب در ارتباط با این اثر نوشتند: «من هم همین قصّه را همیشه تعریف می‌کردم! حیف که خیلی‌ها آن را باور نداشتند. حالا خوب شد، شاهد از غیب رسید! راوی این حکایت که خود همه‌چیز را به چشم خود دیده، حکایت تن‌تن و سندباد را چاپ کرده است. حالا دیگر کار من آسان شد! همین بس است که نسخه‌ی این کتاب را به همه‌ی بچه‌ها بدهم...»

درباره نویسنده

محمد میرکیانی بیش از ۲۵ کتاب درباره ادبیات کهن و عامیانه و  بیش از ۶۰ کتاب برای کودکان و نوجوانان نوشته است، همچنین مجموع قصه‌های چاپ شده‌ این نویسنده برای همه گروه‌های سنی در قالب‌های داستان کوتاه بلند و رمان، نزدیک به ۵۰۰ عنوان می‌رسد 


بخش هایی از کتاب:

سندباد، جوانی بلندقد بود و لباس جوان‌های مشرق زمین به تن داشت و کفش چرمی زعفرانی رنگی به پا کرده بود. او به جلو آمد و رو به تن‌تن کرد و گفت: «شما بزرگان را تابه‌حال این‌طرف‌ها ندیده بودم. از کجا می‌آیید! قبا و لباس‌هایتان نشان می‌دهد که اهل مغرب زمین هستید.» 

تن‌تن دست راستش را دراز کرد و گفت: «از آشنایی با شما خوشوقتم! من، تن‌تن. ایشان هم پروفسور و دوست دیگرمان...»

کاپیتان هادوک با ناراحتی گفت: «لازم نیست مرا معرفی کنی تن‌تن. من خودم را طور دیگری به این آقا معرفی می‌کنم.»     

سندباد چشم غُرّه‌ای به کاپیتان هادوک رفت و گفت: «خوب، پس حدس من درست بود؛ شما با نیت خوبی به اینجا نیامده‌اید. مخصوصاً این کاپیتان که به نظر می‌رسد اشتهای زیادی برای درگیری دارد. ولی اگر از قصد من بخواهید بدانید، باید بگویم که فقط برای آشنایی با اهل این کشتی به اینجا آمده‌ام.»       

پروفسور که تا این زمان ساکت بود چند قدم جلو گذاشت و گفت: «خوب، جوان شرقی؛ این‌طور که پیداست تو خیلی عاقل و دانایی. پس حاضری به ما کمک کنی؟» 

سندباد نگاهی به دور و برش انداخت و گفت: «اگر کار خیر باشد، چرا کمک نکنم؟»

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۸/۰۹
محمد حسین مجید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی